تاج خسرو
- Nameless
- Feb 4, 2021
- 1 min read
Updated: May 10, 2021
داغها دارد دل بییاورم
پوچ شد تنها امید آخرم
شهرشهر میهنم آشوب شد
در نهایت جادوی محبوب شد
تاج خسرو را از آن دم کو ربود
دیگر این میهن نمیخواند سرود
نام یزدان از کتابها پاک شد
سینه ایران زمینم چاک شد
دفتر پیشین و شعر پهلوی
آن همه فرهنگ و لفظ معنوی
سوختند و آتش اندر ساختند
مهربانان جان خود را باختند
دولت و دنیای ما بر باد رفت
بر زمین بی وقفه صد بیداد رفت
رودها پر خون و سرهامان نگون
لالههای شهر ایران واژگون
تیسفونم را به آتش سوختند
چادر کین بر زنانش دوختند
یک هزاره طی شد و با صد هنر
میهن ما شد دوباره پر گهر
شاه بر ایران ما شالوده بود
خاطر ایرانیان آسوده بود
خانههای شهر ایران پر ز نور
نام ایران بر لبان با صد غرور
دیو شب اما نتابید عشق را
چادر کین مینمود سرمشق را
تخت با ممبر دوباره ساز شد
راستی همچون کلام راز شد
تاج خسرو باز افتاد از سرش
درد و بیماری سراسر در تنش
شاه رفت و دیو شب پیروز شد
کین و غارت مطلب هر روز شد
اهرمن بر شهر ایران خانه کرد
ابر بارید سنگ از غم ناله کرد
عاقبت این شد سزای راستی
دشمنی و کاستی، ناراستی
شاعران مداح جلادان شدند
کشتن فرزانگان خواهان شدند
تخم ویرانی و کین می کاشتند
نام روشن فکر بر خود داشتند
شاعران شهنامه را آتش زدند
تیر زهرآگین به هر آرش زدند
چپ همه افکارها آلوده کرد
خاطر ابلیس را آسوده کرد
چپ به هر گلخانهای تا میرسید
غنچهها بشکست و گلها میدرید
ای دریغا جمله شاعرهای شهر
گرچه خواندند خویش را دانای دهر
خامشی کردند و لب پرداختند
مدح ضحاک زمان میساختند
مردمان شهر ایران پایدار
اژدهای دین زخونها پایدار

هما ناطق و حجاب اجباری!
گفتار استاد بهرام بیضایی در مورد شاعران مداح ضحاک و شهنامه آتشزن!





















































































Comments